به غیر آینه کس رو به روی بستر نیست
...و چشم آینه جز ما به سوی دیگر نیست
چنان در آئنه خورده گره تنم به تنت
که خود تمیز من و تو ز هم میسر نیست
...هزار بار کتاب تن تو را خواندم
هنوز فصلی از آن کهنه و مکدر نیست
تو هم از آینه چیزی مپرس،از من پرس
که کس به راز تنت از من آشنا تر نیست
خوشا رسیدن با هم که حالتی خوشتر
ز حالت تو در آن لحظه های آخر نیست
قشنگ تر نمیشه...
زیبا بود...
فعلا...
سلام..قشنگ بود..مرسی از حضورت
سلام یکی از بچه های قدیم خانه. نمی شناسیش. اسمش مهساست. نمی دونی وقتی زنگ زدو گفت چقدر خوشحال شدم. امروز دارم میرم تحقیق. اومدم رات تعریف می کنم. امروز محمدی تو مجیدیه جلسه گذاشته بود. رفتم ولی براش متاسفم. اونقدر از وحید بدم اومد که نگو... . کلی خودشو باسم گرفت و از کارایی که کردم ایراد گرفت. یه جوری برخورد میکنه انگار ارث باباشو ازم طلب داره. بگذریم. شما چکار کردین یه وقت یه زنگ به ما نزنینا یعنی اینقدر دستو پا گیر بودم؟ بهش سلام برسون
سلام..من اپم