چند خط خاطره

این وبلاگ هیچ توضیحی ندارد

چند خط خاطره

این وبلاگ هیچ توضیحی ندارد

نیستی هم عاشقتم

وقتی باهاش مخالفت کردم نه میخواستم عشقش و بسنجم و نه.... 

حتی صادقانه بگم فکر نمیکردم منو به اون ترجیح بده... 

خب اون عشقش بود...برای رسیدن به اون با همه جنگیده بود.... 

اما من از شب دیر اومدنا... نبودنا...تنها موندناو....خلاصه از این چیزا میترسیدم... 

۴ سال منو پذیرفت و کوچکترین گله ای نکرد...فقط هر وقت پشت صحنه ی یه فیلم رو میدیدیم حسرتو تو چشاش میدیدم...اینکه چقدر از دنیاش دور افتاده که با من باشه...من فقط دیگه شعر نگفتم و هر روزم گفتم از وقتی عقد کردیم چشمه ی شعرم خشکیده... 

اما تا من نمیگفتم حتی یه بارم نشنیدم بگه من از عشقم بریدم...وقتی تو تیتراژ فیلمها اسم دوستاشو میدید به نظرت فکر نمیکرد اگه با الی نبودم الان منم تو این تیتراژها بودم؟ 

اما وقتی دلت یه جا باشه بر میگردی.... 

چند روزه که فقط شبا وقتی میاد میفهمم اومدو صبحها میفهمم رفت.... 

نمیذاره من کمبودشو حس کنم....خداییشش ناراحت نیستم چون میدونم از نظر روحی اینقدر ارضا میشه که اصلا خستگی رو نمیفهمه.... 

حامدی که ۲ ساعت کار میکرد ۴ ساعت میخوابید حالا فقط ۵ ساعت میخوابه.....!!!!!! 

خدا رو شکر....همینکه خوشه...همینکه هم منو داره هم سینما رو....همینکه به آرزوش میرسه خداروشکر.... 

جاش خیلی خالیه اما خدا رو شکر...خودش مهمه که راضیه.... 

راستی ۴ تا از کتابای من امسال توی نمایشگاه هست.... 

۲تا از سری نازدونه... 

۲ تا از سری نیم وجبی... 

۱ دونه هم مریخی ها... 

البته خودم هنوز ندیدم ولی میگن خیلی خوب شده.... 

 

نظرات 9 + ارسال نظر
گلی خانوم سه‌شنبه 13 اردیبهشت 1390 ساعت 10:02

اینکه شد 5 تا کتاب؟؟؟؟
خیلی خوبه که بهش این فرصت رو دادی...
به منم سر بزن

آره اشتباه شد...

پریسا سه‌شنبه 13 اردیبهشت 1390 ساعت 10:05

منکه میدونی این روزا حسابی شلوغم...
تو حامد و میشناسی براش همین کافیه...
شبا اگه تنهایی میترسی بیام..

مریم سه‌شنبه 13 اردیبهشت 1390 ساعت 10:06 http://dokhtaremahtab1982@gmail.com

خوشحالم که هردوتون خوشحالین
منم یه جورایی با همین مساله درگیرم اما با این تفاوت که هسر من نمیتونست علاقشو به خاطر من فراموش کنه یا شایدم نمیخواد نمیدونم اما به هر حال من هنوزم این ترسو دارم که نکنه یه روز اینقدر سرش به کارش گرم بشه که حتی جای منم بگیره سعی میکنم منم مثل تو فکر کنم

ایکاش آدر وبت رو گذاشته بودی که حداقل منم بهت سر میزدم...
هیچ مردی کارشو بیشتر از زنش دوست نداره...
اگه خونه براش امن باشه هر جا باشه دلش تو خونه است...
حامد این روزا همش میگه دلم واسه خونه تنگ میشه...

اجادسا سه‌شنبه 13 اردیبهشت 1390 ساعت 12:27

سلام الی خانوم خوبید؟
ببخشید به خدا سرم واقعا شلوغ بود
بازم عذر می خوام

چه خوب حتما می ریم سر می زنیم
باید کتابای جالبی باشن

شاد و سبز باشی

محسن سه‌شنبه 13 اردیبهشت 1390 ساعت 12:36

این درسته. خیلی خوبه. خیلی.
مرد باید بیشتر از ۵ ساعت در شبانه روز نخوابه.

آخی...گناه داره...
اگه بوتاکس نکرده بود تا حالا 20 بار از میگرن افتاده بود رو دستم...

سارا خانوم سه‌شنبه 13 اردیبهشت 1390 ساعت 23:44 http://sokotamazrezayatnist.blogsky.com/

سلام رفیق
قدم رنجه کردین.....تشریف اوردین......
من لینک شما رو تو وبم قرار دادم......دارم میخونمت.........خوش باشی

ممنون منم لینکت کردم

خاله جوون چهارشنبه 14 اردیبهشت 1390 ساعت 05:37

عزیزم خیلی خوبه که به دنیاش احترام میزاری

این یعنی عشق پرند ه ای آزاد و رها

تو قفس موندنش باعث مرگ تدریجی احساسش میشد

خیلی خوبه که کتابهات هم چاپ شده

خیلی خوبه

برای همه ی بچه ها یکی یه دونه گرفتم.کاشکی بودی که به سهیل هم میدادم....براش نگه میدارم....

مریم چهارشنبه 14 اردیبهشت 1390 ساعت 16:10

سلام عزیزم ممنون از لطفت آخه من وب ندارم اصولا هم فقط وبلاگهارو میخونم اما کمتر مطالبشونو دنبال میکنم اما حرفهای تو به دل میشینه یه جورایی هم گاهی وقتا حس میکنم حرفای منو میزنی . حس و نگاهتو به زندگی مشترک دوست دارم از صمیم قلب واستون آرزوی یه زندگی سراسر شاد و عاشقانه رو دارم

ممنون عزیزم...ممنون که بهم سر میزنی...
تو هم خوشبخت باشی گلم

حامد سه‌شنبه 27 اردیبهشت 1390 ساعت 13:57

سلام عزیز ترینم
از اینکه فکر هاتو خوندم خیلی خوشحالم البته یه جورایی احساس غرور ووو نمیدونم چه احساسی دارم ولی احساس خوبی دارم بخاطر اینکه طاقت میاری و صبر می کنی و میسازی ازت ممنونم ایشاا.. پخش زود زود تموم میشه و من بیشتر میتونم با عشفم باشم

سلام بهترین شوهر دنیا.....
عاشقتم....
تو هرکاری میکنی فقط بدون که من مثل کوه پشتتم....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد