چند خط خاطره

این وبلاگ هیچ توضیحی ندارد

چند خط خاطره

این وبلاگ هیچ توضیحی ندارد

منتظر عشق نباش

 

اگر قرار باشد کسی تو را دوست داشته باشد هم اکنون نیز دوستت دارد و برای جلب عشق او لازم نیست کار خاصی انجام دهی.

اگر مردم به تو بگویند که دوستت ندارند چون تو کار خاصی براشان انجام نمی دهی مثلاً از آنها اطاعت نمی کنی.انتظاراتشان را بر آورده نمی سازی مطمئن باش که حتی اگر از فرمان هایشان نیز اطاعت کنی باز هم  تو را دوست نخواهند داشت.و این حقیقتی تلخ است

چنین عشقی مشروط است.

افرادی که عشق ورزیدنشان مشروط است قصد کنترل تو را دارند. لحظه ای که بدون قید و شرط به تو عشق بورزند لحظه ایست که تو آزادی. این چیزی نیست که خواهانش باشند. بنابر این هر گاه برای جلب عشق کسی به او عشق بورزی به زودی کشف می کنی که یا آن عشق ارزشش را ندارد یا برای آنکه دوستت بدارند باید پیش از آن جوابگوی شرایط جدیدی بشوی. هنگامی که میخواهی دوست داشته شوی  از تصدیق عشقی که هم اکنون وجود دارد فروگذاری می کنی.   

یه مشت آدم فرهنگی...

سلام

امروز روز جالبی بود

صبح تا ظهر که من خونه بودم آخه بابام دیگه دادش در اومده میگه کدوم نامزدی از صبح تا شب با هم هستن؟

خلاصه عصری با حامد رفتیم که بریم کانون از خونه تا کانون من رانندگی کردم

کلی هم خوب بود اما به محض اینکه رسیدیم اونجا از دور دیدیم بله گویا در خانه فرهنگ بسته است.اونم بدون اینکه یکی به ما خبر بده.خیر سرم من رئیس انجمنم بچه ها همه اومده بودن. میگفتن دیشب محل رای بوده واسه همینم امروز تعطیله مسئولین رفتن بخوابنکلی حرصم در اومد. اول من و حامد با  زبون خوش رفتیم به اون آقا نگهبانه گفتیم حد اقل بهمون چند تا صندلی بده. ولی نداد.

چشمتون روز بد نبینه ما یه آقای هاشمی داریم که خیلی مبادی آدابه و داشجوی ادبیاته ورزشکار هم هست خلاصه اونم یه کم داد و بیداد کرد ولی جواب نداد

ما هم پرو پرو توی اون هوای سرد  دور هم نشستیم هی یخ زدیم هی شعر خوندیم  .بعد هم اومدیم خونه. حامد تو میدون رسالت پنچر کرده بود . از ساعت ۷ زنگ زده بود که یکی بره کمکش تازه ساعت ۱۰ عموش بهش رسیده بود. خلاصه که من موندم تو اینهمه احترامی که به فرهنگ و ادب این مملکت گذاشته میشه پاک ما رو مسخره کردن. اینم از آخرین جلسه سال ۸۶ کانون ادبی.

در هر صورت ما کار خومون رو میکنیم.هر کی خواست کمک کنه  هر کی هم نخواست سنگ بندازه.

 

دارم فسیل می شوم

حرف از جدایی است خدا هم که .... بگذریم

یک مدت است چشم به راهم که.... بگذریم

 

دستان من به سمت خدا باز مانده است

حس میکنم زیادد خدا هم که.... بگذریم

 

هی گفته اند می رسی این هفته از سفر

این هفته هم گذشت و شما هم که .... بگذریم

 

طاقت ندارم اینکه تو را هی صدا کنم

تا گوش خسته ی تو صدا هم که .... بگذریم

 

باید برای آمدن تو دعا کنم

این روزها اگر چه دعا هم که .... بگذریم

 

از کتاب: دارم فسیل میشوم. نوشته:حجت یحیوی 

نظر دیگران

نظر دیگران:

نظر دیگران نظر دیگران است.دیگران به اندازهی تو سر در گم وگیج هستند.به اندازه ی تو نا امن به اندازه ی تو وحشت زده اند. به اندازه ی تو میتوانند اشتباه کنند.حسد بورزند. غبطه بخورند. خود فریب باشند و بنا بر این به اندازه ی تو میتوانند آنچه را که میبینند و میشنوند تحریف کنند.

پیش از هر چیز عقیده ی دیگران در باره ی تو هیچ ربطی به تو ندارد.

این را فراموش نکن اما اگر لازم است از عقیدهی آنها آگاه شوی بیشتر به چگونگی احساس آنها نسبت به خودشان مربوط میشود تا چگونگی احساس آنان نسبت به تو .

 

دیگران احتمالاً در این اندیشه اند که تو چه نظری در مورد آنها داری!!!!!!

در باره اش فکر کن.

از کتاب:نیرویت را در سختی ها بیاب نوشته دیوید ویسکات.

حسین منزوی

به غیر آینه کس رو به روی بستر نیست

...و چشم آینه جز ما به سوی دیگر نیست

 

چنان در آئنه خورده گره تنم به تنت

که خود تمیز من و تو ز هم میسر نیست

 

...هزار بار کتاب تن تو را خواندم

هنوز فصلی از آن کهنه و مکدر نیست

 

تو هم از آینه چیزی مپرس،از من پرس

که کس به راز تنت از من آشنا تر نیست

 

خوشا رسیدن با هم که حالتی خوشتر

ز حالت تو در آن لحظه های آخر نیست

به نظر شما کسی میتونه این رابطه رو شاعرانه تر از این تعریف کنه؟

شما چه جوری تعریفش میکنید؟؟؟؟/ 

 

تولد مامان ناهید

مامان ناهید جونم

تولدت مبارک 

تو بهترین مادر شوهر دنیائی

              این من و حامد و حمیدیم

                                  

                      

امیدوارم صد سال سایه ات رو سرمون باشه

           

                       

اگر....

اگر لازم است تصمیمی بگیرید بهتر است آن را اجرا کنید و با عواقب آن کنار بیائید.

 

اگر هنوز زندگی می کنی برای آن است که هنوز به آنجا که باید نرسیده ای.

 

اگر بیش از حد گرفتار درک زندگی شوید دست عمل طبیعت را بسته اید و نخواهید توانست نشانه های خداوند را درک کنید.

 

اگر اوضاع بر وفق مراد نیست تنها دو تعریف وجود دارد: یا استقامت شما در حال آزموده شدن است و یا باید تغییر مسیر دهید.

 

اگرنی توانی با او که دوستش داری باشی، کسی را که با تو است دوست بدار.

 

اگر ندانی به کجا می روی احتمالاً به هیچ کجا نخواهی رسید.

 

اگر کسی شما رو کنار میذاره مطمئناً یا کوره و نیازی به نور نداره یا شما کاربردتون رو از دست دادین.

 

اگر آنطور که میخواهی دوستت ندارند بدان معنا نیست که تو را با تمام وجود دوست ندارند.

 

اگر خود را از حقیقت پنهان کنی باید همیشه از همنشینی با دروغ لذت ببری.

اگر افسرده و غمگینی خدای خود را فراموش کرده ای.

 

 

عشق یعنی ....۲

عشق همه چیز را تحمل می کند.همه چیز را باور می کند.به همه چیز امید دارد و در برابر همه چیز مقاومت میکند

 

عشق نه دادنی و نه گرفتنی بلکه شراکتی است

 

برای عشق بجنگ اما اونو گدایی نکن

 

عشق آن نیست که به هم خیره شویم عشق آن است که هر دو به یک سو بنگریم

 

عشق های بزرگ همواره مستلزم شهامت های روحی بزرگ هستند

 

لطف عشق در جنونه

 

با سعی میشه هر دروغگویی رو تبدیل به یه آدم راست گو کرد به شرطی که عاشقش باشی و اون لایقت باشه

 

اونیکه عاشق آسمونه حتما زمین میخوره

 

زندگی حتی با وجود عشق گم شده هم شیرین تر از زندگی بدون عشق است.

 

دوست واقعی دستت را می گیرد و قلبت را لمس می کند.

 

عشق بلایی است که همه به دنبالش هستند

 

من به تمام خوشبختی های ممکن در زندگیم رسیده ام زیرا توانسته ام عاشق شوم

 

عشق مانند جنگ است که راحت شروع می شود اما پایان دادن به آن کار سختی است

 

عشق وسیلهای است که تمام دردسر های کوچک را تبدیل به یک دردسر بزرگ میکند

 

عشق عذاب است اما محروم بودن از آن مرگ است

 

عشق آتش است که اگر نباشد خانه سرد و تاریک است  اما اگر بدون کنترل باشدخانه را می سوزاند

 

 

عشق تنها مرضی است که بیمار از آن لذت می برد

 

 

 

عشق یعنی

باعشق می توانید کار هایی انجام دهید که هیچ گاه فکر نمی کردید ممکن باشد

اگر عشق داشته باشید به چیز ذیگری نیاز ندارید و اگر آن را نداشته باشید مهم نیست که دیگر چه دارید

وقتی بخواهید کسی شاد باشد یعنی دوستش دارید حتی اگر شادی او به این معنا باشد که شما سهمی در آن شادی ندارید

عشق یعنی هیچگاه مجبور نشوی بگویی متاسفم

عشق یعنی اشتباهات کسی را بدانی و بخاطر همان ها بیشتر دوستش داشته با شی

عشق به معنی پیدا کردن یک فرد کامل نیست عشق شناخت کامل یک فرد عادی است

ادامه دارد......

بازی با کلمات

دردناک ترین خاطره ی زندگیم موقعی اتفاق افتاد که داشتم به ماهی فکر میکردم ولی فراموش کردم به آب هم فکر کنم در نتیجه ماهی فکرم در گذشت.........

شعر

و کلمه بود و جهان در مسیر تکوین بود

و دوست داشن آن کلمه نخستین بود

و عشق روشنی کائنات بود و هنوز

فتیله های کواکب تمام پائین بود

خدا امانت خود را به آدمی بخشید

که بار عشق برای فرشته سنگین بود

وزندگانی و مرگ آمدند و گفته نشد

کزین دو حادثه اولی کدامین بود؟

وآمدیم که عاشق شویم و در گذریم

که راز زندگی و مرگ آدمی این بود

............

از اشعار زیبای مرحوم حسین منزوی   

کانون ادبی

ما یه کانون ادبی داریم که خیلی باحاله

جدی میگم.تا حالا هر کی اومده توی این کانون دیگه نرفته.

توش همه کاری می کنیم...... نه هر کاری ها!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

شعر همه جوره داریم.غزل. ترانه.نو.سپید.متن.دلنوشته و خلاصه هر کی هر چی می نویسه میخونه.

چند تا استاد هم داریم که در مورد کار بچه ها نظر میدن و راهنمایی می کنن. البته هرکی دوست داشته باشه در مورد کارش نظر داده می شه.

آدرسمون هم اینه:

میدان هروی.تپه شمس آباد.بوستان صدف.خانه فرهنگ صدف.کانون ادبی مروارید.

هر شنبه از ساعت ۵ تا ۷ عصر

فرصت خوبیه واسه یاد گرفتن.

من و همسر توپولی در یک محیط کاملا ادبی روز ۸ مرداد۸۶ با هم آشنا شدیم.مهر ماه هم با هم نامزد شدیم

فکر کنم قراره تو این وبلاگ.....نمی دونم قراره تو این وبلاگ چی کار کنیم.

در هر صورت برای شروع یه شعر از آقای همسر میذارم:

                                      بیعت کنید با شب اینجا هوا سیاه است

                                     اینجا نفس کشیدن با لذتش گناه است

                                    بیعت کنید با اشک شاید خدا ببخشد

                                     اینجا نشان ایمان بغض است و اشک و آه است.

چطوره؟

عالیه مگه نه؟

همسر من همه چیزش عالیه.بهترین مرد دنیا.