امروز برای اولین بار میخوام یه غزل از خودم اینجا بذارم....
اونم بعد از مدتها سکوت و خاموشی شعرم...
حامد خیلی دوستش نداره ولی من دوستش دارم...شاید به خاطر رابطه ای که اون نمیتونه باهاش برقرار کنه ومن میتونم...
یکبار دیگر کاش می دیدم تو را یار
ای از عبور قصه ی پاییز سرشار
تصوی ناب خنده ای در بهت کوچه
کم کردن یک سایه جز من روی دیوار
آوار احساسی که با من آشنا نیست
با جیبهایی از غم و تردید سرشار
از تو فقط سهم من این بود ای نهایت
یک قطره ی خاموش روی سیم گیتار
تا می نوازم لحظه هایم را پس از تو
پر میشود اینجا از این ده سال تکرار
باید ببینی سالهایی که نبودی
چوب حراجم میزدند اینجا به بازار
از شاعری هم سهم من تنها همین بود
خاکستر خاموش و دود تلخ سیگار
با اینهمه من مینویسم از تو تا مرگ
از لحظه ای که دیدمت من آخرین بار
حرفی که مانده در گلویم؛نه...نگفتم
ایکاش میدیدم تو را ایکاش یکبار....! (فقط برای گفتننش)
الهه حصاری. ۲۹ دی ماه ۱۳۸۹ .
سلام دوست عزیر
خوب بچه داری سخته ولی امکان نداره بهش حسودیت بشه
خوب بدون فکر نباید بچه دار شد باید امادگیشوداشت
شیرینه حتی سختی هاش
سلام
ممنون از اینکه سر زدی
کار خوبی بود
البته اگه بی تعارف بگم
از کارای قبلی یه کم فاصله داره
ولی خوب بود
موفق باشید
به حامد هم سلام برسونید
میدونی فرق چارشنبه سوری امسال با سالای گذشته چی بود؟
همه جا آتیش بود. این نبود که مردم محل توی یه کوچه جمع بشن و از روی آتیش بپرن. همه کوچه ها بودن. عین قدیما.
حتا توی خانه ها. گیرم از روی شمع.........
ولی سال دیگه حتمن بزنید بیرون.
چارشنبه سوری سالی یک باره.
سلام خوبی ممنون اومدی پیشم
بابا شاعر
رو نمی کردی چرا قشنگ بود
البته نمی دونم کاره چندومته این کار
من به روزم با یه سوال سریع بیا نظرت و بگو
شاد و سبز باشی
عزیزم خیلی قنشگ بود.
مردا یکم ذوق شاعرانه اشون کمه
دوستت دارم بوس
سلام.خیلی قشنگ بود.شاید حامد به خاطر اون شخص مد نظر یکم ناراحته.به هرحال حال ما نمیچه شعرا(البته بل نسبت شما) رو فقط امثال خودمون میفهمیم.شعرت به منم میحورد.حرف آخرت خواست خیلیاست.
درد دل با که بگویم در این شهر غریب
که مرا جز غم دوری تو غمخواری نیست.