چند خط خاطره

این وبلاگ هیچ توضیحی ندارد

چند خط خاطره

این وبلاگ هیچ توضیحی ندارد

آخرین 89

سلام.... 

این آخرین پست سال 89 منه...امروز چهارشنبه سوریه....من آتلیه ام و احتمال 100% هیچ جا نمیریم چون آقای شوهری میگن خطرناکه...پس تو خونه میمونیم و میقلیم....البته من چون به مراسم های ملی ایرانی خیلی اهمیت میدم حتما از روی آتیش میپرم و زردی مو بهش میدم... 

امسال برای من سوای از مسایل ملیGun Touting خیلی سال خوبی بود...خدارو شکر کلی پیشرفت کردیم...توهمه ی زمینه ها و من دارم با یه هدف بزرگتر میرم سال نود.... 

احتمالا توی عید آپ نمیکنم مگر اینکه بیام آتلیه و بیکار باشم... 

برای سفره هفت سین هیچ ایده ای ندارم ولی دلم میخواد سفره ی هفت سینم تک باشه... 

فکر میکنم اینقدر عقده ای شدم که میخوام کدبانوگری ام Smiley from millan.netرو به همه نشون بدم... 

 تازه باید از شنبه خونه تکونی کنم Rolling Pinچون تا جمعه مراسم دارم...

امیدوارم با سال 89 همه ی مشکلات کوچیک ما هم برن...  

برای همه تون آرزوی یه سال خوب و بی غم و آزاد دارم.... و فراموش نکنید: 

 هیچوقت به خدا نگو من یه مشکل بزرگ دارم...به مشکل بگو من یه خدای بزرگ دارم... 

من اینو امتحان کردم جواب میده.... 

سال نو مبارک...

خبرایی که تکراری نباشه....

۱. به جون خودم این سازمان سنجش پررو تر از من ندیده...من اینقدر کنکور میدم تا بالاخره تهران قبول شم و بتونم به تحصیلات تکمیلی ام ادامه بدم... 

۲.میگن کاردانی به کارشناسی پودمانی...فقط آدمو بد نام میکنن..وقتی ۱۱ هزار تومان دادی دفترچه گرفتی میفهمی هم کنکور عمومی داره هم تخصصی... 

۳.یک ماهه که اومدیم آتلیه جدید...اینجا برامون اومد داشته...وضع کار خیلی بهتر میشه هر روز.... made by Laie

۴ . یکسال از کلاس زبانم میگذره اگه همینقدر دیگه بگذره تموم میشه و من میشم یه خانم خارجی.... 

۵.امسال اولین سالیه که منو شوهری زیر سقف خونه ی خودمون با همیم...گرچه خیلی برای این با هم بودن توعون دادیم ولی الان دیگه مهم نیست....من فقط به لذتش فکر میکنم... امسال چند تا مراسم توی عید داریم که نمیتونیم بریم سفر....ولی من عید تهران رو از همه جا بیشتر دوست دارم.... 

۶.چهارشنبه سوری کجا میرین؟؟؟ 

خواب خدا

 این داستان روی من خیلی تاثیر گذاشت شما رو نمیدونم ولی من بهش اعتقاد دارم.

خواب خدا رو دیدم..... 

خواب دیدم کنار هم توی یه ساحل زیبا قدم میزدیم... 

خدا گفت: این ساحل زندگی توه...هرچی پشت سره گذشته و آینده هم جلوته... 

نگاه به پشت سرم کردم....دیدم بعضی جاها دوتا جای پاست....بعضی جاها یه دونه... 

گفتم: اون جای پای کیه؟ 

گفت: من و تو... 

گفتم یعنی تو همیشه با من بودی؟ 

خندید. 

گفتم: ولی خیلی نامردی . نگاه کن توی تمام جاهای سخت زندگیم فقط یه رد پا هست...تو منو تنها گذاشتی... 

خدا خندید و گفت: نه بنده ی من اون جای پای منه که توی سختی های زندگی تو رو کول کرده بودم.... 

 

منو زندگی

سلام  

من باز اومدم... هنوز وقت نکردم به یه سری از دوستام سر بزنم. ولی ایشالا میرم.  

من تو این یه سالی که نبودم یه کار خوب دیگه هم کردم... رفتم کلاس زبان ثبت نام کردم که پس فردا جلو بچه ام خجالت نکشم که..... 

هر چند حامد بچه دوست نداره. 

داریم یه وب برای هارمونی راه میندازیم. 

امسال اولین عیدیه که منو شوشو تو خونه ی خودمون هستیم دیشب رفتیم هایپر استار و کلی خرید کردیم...من همیشه عاشق اینجور خرید کردن بودم... با حامد خرید کردن خیلی حال میده... مثل بابا های خوب میذاره من هرچی آتو آشغال میخوام بردارم منم نامردی نمیکنم خلاصه که کتی زندگی خوبه...جای شما خالی

من برگشتم واسه همیشه.... 

 وقتی اومدم تو وبلاگ خاک گرفته ام داشتم شاخ در می آوردم که یکسال از آخرین آپم میگذره و من نمیدونستم... 

حتی نمیدونم دوستام هنوز منو یادشونه یا نه؟ حتی یه سری چیزا مثل شکلک گذاشتن و یادم رفته.... 

اما در عوض تو زندگیم کلی پیشرفت کردم.  

بالاخره منو حامد رفتیم خونه ی خودمون. عاشق خونمونم...دیگه دلم نمیخواد بیام سر کار. 

راستی آتلیه رو هم عوض کردیم... هارمونی حالا اومده زیر پل میرداماد... 

اینجا هم خیلی خوبه....ضمن اینکه ای دی اس ال دارم و میتونم همش آپ کنم... 

میخوام بیام بهتون سر بزنم. اگه هنوز منو یادتون باشه...