چند خط خاطره

این وبلاگ هیچ توضیحی ندارد

چند خط خاطره

این وبلاگ هیچ توضیحی ندارد

سلام...هی  

الی توپ توپ برگشت. محرم که شروع میشه ما هم بیکار میشیمو خلاصه عروسی و جشن تعطیله...من امروز بعد از مدتها یه جمعه دارم که خونه مامانم هستم. حامد هم فردا امتحان داره درس میخونه... 

چند وقت پیش قرار شد بزنیم به سیم آخر و با همینی که داریم بریم دنبال خونه.راستش خسته شده بودم از بس هر کی میرسید میگفت: کی عروسیتون؟؟؟؟؟؟ 

حالم از این سئوال به هم میخوره. به نظرم پرسیدنش دوتا دلیل بیشتر نداره...یا توهین  یا تحقیر. 

میخوان چی بگن؟؟؟ 

بالاخره هیچکس بدش نمیاد بره خونه خودش یا جهاز نداره که نمیره یا پول خونه نداره....پس این سئوال خیلی احمقانه است. تو رو خدا از کسی نپرسین.... 

خلاصه که منو خیلی عصبی میکرد و حسابی افسرده شده بودم تا اینکه حامد قبول کرد از این به بعد هرکی اینو ازمون پرسید جوابشو بدیم... 

به درک که ناراحت میشه...اگه شعور داشت ما دوتا کفتر عاشق و ناراحت نمیکرد... 

ما تو این یه سال و نیم کم پیشرفت نکردیم... خدا رو شکر آتلیه زدیم...حامد کار دولتی داره. منم ۵ تا کتاب تو بازار دارم تازه ماشینمون هم عوض کردیم.به این نمیگن پیشرفت؟؟؟؟؟ 

تا کور شود هر آنکه نتواند دید... 

تازه به من باشه که عروسی نمیگیرم...مگه احمقم مثل...بببببببوووووقققق....کار کنم بدم مردم بخورن و پشت سرم حرف بزنن؟؟؟ 

خداییش دروغ میگم؟؟ 

حامد هم یه کم موافقه فقط میترسه من آرزو رو دلم بمونه... 

نمیدونم حالا که فعلا داریم کار میکنیم و قراره روی همه رو کم کنیم... 

خدای ما خیلی بزرگه و خیلی هوامونو داره... 

دوستت دارم خدا جونم....